کلمه ای نیست
کلمه ها به مهمانی دستهای تو رفته اند
و من
بی کلمه ماندم
برای گفتن از تو
و تو نکردی یاریم
برای یافتن من...
کلمه ها وقتی در حزن قصور از گفتن از تو
می رقصیدند
من در پی یک حادثه می گشتم
وتو یاریم نکردی
برای یافتن.
حال
ای حا دثه
شتاب کن دستی در راه است
که می خواهد
دستانم را بگیرد .
دلی در راه است
که می خواهد دلم را بدزدد
نگاهی در راه است
که می خواهد چشمهایم را به تماشا بنشیند.
شتاب کن
کلمات کلیدی: