سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ سخنی نزد خداوند، محبوب تر از گفتار«لا اله الا اللّه» نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پیک راستان

 

 

مجید وفادار (متولد:  04/11/1291~ درگذشت:  1354)

مجید وفادار نوازنده ویولون ونواساز وهنرآموخته نزد حسین خان اسماعیل زاده، رضا محجوبی، ابوالحسن صبا بااستفاده ازدیگر هنرمندان وشروع نواسازی ازدهه 1310 وخالق بسیاری ازنغمه های زیبا وتأثیرگذار درموسیقی دهه های 1320تا1340وکاردررادیو تهران ازدهه1330تااواخرعمرکه ازآثاراومی توان به «مراببوس»(کلام ازحیدررقابی)،«گل اومد بهاراومد»(کلام ازبیژن ترقی)، «شب جدایی»(کلام ازرهی معیری) و... تعدادی صفحه گرامافون وضبط های رادیویی اشاره کرد.

 

رضا مهدوی (متولد:  04/11/1347)

رضا مهدوی نوازنده ومعلم سنتور، پژوهشگرومؤلف وهنرآموخته نزد حسین ملک، رضاشفیعیان، مسعودشناسا، پرویزمشکانیان وفرامرزپایورو... مجیدکیانی(ردیف نوازی) وکنسرت های متعدد درداخل وخارج ازایران وپایه گذارومدیرهنرستان موسیقی حوزه هنری وبخش موسیقی دانشگاه سوره واولین مؤسس درراه اندازی نخستین تریبون های آزاد جمعی برای معرفی کاروآثارموسیقی دانان ایرانی (برنامه های تالاراندیشه) که ازآثاراو می توان به: نوار«آذرکیمیا»(برگزیده اجراهای صحنه ای همراه تنبک امیربیداریان)، کتاب های«بینش وموسیقی»(یادواره استاد تقی بینش) و«آشنایی باهنر»(دوره پیش دانشگاهی) اشاره کرد.

 

هوشنگ استوار(متولد: 09/11/1306)

هوشنگ استوارآهنگسازونوازنده پیانو واستاد هنرستان عالی موسیقی وتحصیل موسیقی کلاسیک دربروکسل(بلژیک) وآشنا به موسیقی جزوموسیقی اصیل ایرانی وسابقه تدریس طولانی درهنرستان ها ودانشکده های موسیقی(تاسال1359) وسازنده آثاربسیار درفرم هایی مختلف موسیقی بین المللی باالهام ازموسیقی ایرانی، اجراشده درایران وآلمان.

 

حاتم عسگری (متولد:09/11/1312)

حاتم عسگری فراهانی خواننده ومعلم آوازایرانی وهنرآموخته نزد ضیاءالذاکرین وحسین علی نکیسا وسلیمان امیرقاسمی ودارای سابقه طولانی تدریس آوازایرانی درمراکزدولتی ودانشگاهی که ازآثاراو می توان به آلبوم نوارهای«دستگاه نوا» و«دستگاه ماهور»(ردیف های آوازی همراه سه تارداریوش صفوت) اشاره کرد.

 

سید علی اکبر گلپایگانی (متولد: 10/11/1312)

سیدعلی اکبرگلپایگانی خواننده وهنرآموخته نزد نورعلی برومند وباراهنمایی های ابوالحسن صبا وکاردررادیو تهران ازاواخردهه1330 وکنسرت های متعدد درداخل وخارج ازکشوروخوانندگی درچند فیلم ایرانی دردهه1340 که آثارفراوان به صورت صفحه‌ی گرامافون، نوارکاست، ضبط های رادیویی وضبط های خصوصی وازجمله آوازهای «مست مستم ساقیا»(همراه باپیانوی محجوبی) وترانه ی« مرابوسه ای ده»(آهنگ ازاکبرمحسنی ) برجای گذاشته است.

 

رحیم معینی کرمانشاهی (متولد:15/11/1304)

رحیم معینی کرمانشاهی ترانه سرا وشاعر ودارای سابقه کارادبی ازسال های 1320 وآشنا به هنرنقاشی، ومدیرروزنامه «سلحشوران غرب» درسال های 1332-1328 وترانه سرایی ازاوایل دهه 1330 وکاردررادیو تهران وواردکننده مضمون های تازه وتأکید برتصویرسازی درترانه سرایی که ازآثاراو می توان به، به یاد کودکی، نگرانم، رفتم که رفتم (آهنگ ها ازعلی تجویدی)، شب زنده داری وطاووس(آهنگ ها ازپرویزیاحقی)، ازتو گذشتم (آهنگ ازحبیب الله بدیعی) وکتاب های «ای شمع ها بسوزید»، «فطرت» و«دوره تاریخ ایران»(منظوم) اشاره کرد.

 

حسین عمومی (متولد:15/11/1306)

حسین عمومی کارشناس آوازایرانی، بهره گرفته ازموسیقی دانان برجسته قدیم واستادان خوشخوان اهل منبردرمکتب اصفهان ودارای سابقه خوانندگی (به صورت غیرحرفه ای) ومرجع مورد اعتماد اهل آواز .

 

علیرضا مشایخی (متولد:15/11/1318)

علیرضا مشایخی، آهنگساز وشاگردلطف الله مفخم پایان، حسین ناصحی، هانس یلی نک وگوتفرید.م.کونیگ درهلند واتریش وطراح «موسیقی تلفیقی»(نگرش ویژه به موسیقی سنتی)ودیگر سبک های پیشنهادی وازاولین پیشگامان مدرنیسم موسیقی درایران وسابقه طولانی تدریس، تحقیق وکنسرت در ایران و جهان که اازاثاراو می توان به چندصفحه گرامافون، ضبط در کمپانی فیلیپس (هلند)، نوارهای«شرق وغرب»، «لحظه ها»، موسیقی برای پیانو» و...و«آموزش سلفژ»(کتاب).

 

امین شهمیری (متولد:17/11/1308)

امین شهمیری مدرس علوم مربوط به موسیقی شناسی ومؤلف وفارغ التحصیل علوم فیزیک از دانشگاه تهران و مدرس صداشناسی موسیقی درهنرستان های موسیقی تهران و گردآورنده مطالب بسیاردرباره فرهنگ های بومی وآداب ورسوم وسازها ونغمه های ایرانی وسابقه تدریس طولانی درمراکز علمی-آموزشی درارتباط با فیزیک صدا وموسیقی که ازآثاراو می توان به: کتاب «صدا شناسی موسیقی» وتعدادی جزوه منتشرنشده اشاره کرد.

 

شهرام ناظری(متولد: 18/11/1329)

شهرام ناظری خواننده وشاگرد پدروبهره گرفته ازآموزشهای نورعلی برومند واستفاده ازآثارخوانندگان قدیمی واجرادرزمینه سنتی(موسیقی شهری) وموسیقی کردی وکنسرت های فراوان درداخل وخارج ازکشور که ازآثاراو می توان به ای برادر(همراه بامحمدرضالطفی)، لاله بهار(همراه پرویزمشکاتیان)، گل صدبرگ(همراه جلال ذوالفنون)، زمستان(همراه محمدرضا درویشی)، یادگاردوست(همراه کامبیزروشن روان)، مهتاب رو(همراه گروه تنبوربه سرپستی کیخسرو پورناظری) و سازوآواز(همراه داریوش طلایی) و...اشاره کرد.

 

فرامرز پایور (متولد:21/11/1311)

فرامرزپایور نوازنده سنتور، نواساز، مدرس ومؤلف وهنرآموخته نزد ابوالحسن صبا وبهره گرفته ازعبدالله دوامی، رکن الدین مختاری، حاج آقا محمد ایرانی مجرد، حسین تهرانی ودارای سابقه طولانی درتدریس، نوازندگی، نواسازی، تنظیم قطعه های خود و دیگران برای ارکستر وارائه کننده تکنیک نوین سنتورنوازی واجراهای درخشان با سنتور درارکسترهای ایرانی وارکسترسازهای ایرانی- غربی وکنسرت های فراوان درداخل وخارج ازایران که ازآثاراو می توان به: صفحه های گرامافون همراه تنبک حسین تهرانی، ضبط های رادیویی همراه ویولون ابوالحسن صبا، مجموعه نوارهای کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، اجراهای ضبط شده از«گروه اساتید»(همراه با صدای محمدرضاشجریان وخوانندگان دیگر)، گفتگو، پیغام اهل راز، چهارباغ و...، کتاب ها: «دستور سنتور»، «هشت قطعه برای سنتور»، «ردیف چپ کوک برای سنتور» و...«ردیف آوازی استاد عبدالله دوامی وتصنیف های قدیمی».

 

حسن ریاحی (متولد: 22/11/1323)

حسن ریاحی آهنگساز ودانش آموخته درهنرستان عالی موسیقی ودانشگاه تمپل وکمبز(آمریکا- انگلستان) وعضو شوراهای تخصصی واحد موسیقی رادیو وتلویزیون وسازنده دومین سرود جمهوری اسلامی ایران.

 

داریوش طلایی (متولد:26/11/1331)

داریوش طلایی، نوازنده تاروسه تار، ردیف دان ومدرس وفارغ التحصیل هنرستان موسیقی ملی، دانشکده هنرهای زیبا(تهران)، دانشگاه پاریس ودارای سابقه تدریس طولانی درداخل وخارج ازایران وکنسرت های بسیاردرداخل وخارج ازایران(تکنوازی وهمنوازی) که ازآثاراو می توان به نوارهای: ردیف میرزا عبدالله (اجرا سه تار)، سازوآواز‌(همراه با شهرام ناظری)، دود عود( همراهی با صدای محمدرضا شجریان)، چندصفحه گرامافون وسی.دی درفرانسه(تکنوازی)، کتاب های «نگرشی نوبه تئوری موسیقی ایرانی»، «نت ردیف میرزا عبدالله برای تاروسه تار»، «بیست وسه قطعه پیش درآمدها ورنگ های استاد علی اکبرشهنازی» اشاره کرد.

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 88/2/9:: 7:18 صبح     |     () نظر

 

زندگی نامه فاطمه واعظی (پریسا)

در 25 اسفند 1328 در شهسوار متولد شدم. صداى خوش از طرف پدر و پدربزرگ به من و خواهرها و برادرانم به ارث رسیده است. بزرگ‌ترین مشوق و حامى من در خانواده پدرم بود و در دوران تحصیل هر وقت برنامه‌اى بود که از من مى‌خواستند شرکت کنم، او نه تنها مخالفت نمى‌کرد، بلکه بسیار هم تشویق می‌کرد. با حمایت و تشویق‌هاى او بود که من در مسابقات هنرى مدارس شرکت می‌کردم.

آخرین بارى که در رشته آواز رتبه اول را در بین تمام دانش‌آموزان سراسر کشور کسب کردم، با استادم مرحوم محمود کریمى که از اعضاى هیئت داوران بودند آشنا شدم. استاد کریمى مرا بسیار تشویق کردند و پیشنهاد کردند که براى آموزش موسیقى ایرانى (دستگاه‌ها و ردیف موسیقى سنتى) شاگرد ایشان شوم. لذا تحصیل موسیقى سنتى ایران را به طور جدى و مستمر در خدمت آن استاد بزرگوار آغاز کردم. هنوز دو سالى از آموزش من نگذشته بود، که ایشان براى آغاز کار حرفه‌اى، مرا به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى کردند. ولى کار آموزش من زیر نظر مستقیم ایشان و تا سال‌ها پس از آغاز کار حرفه‌اى ادامه داشت.

همکارى من با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، که در این مدت برنامه‌هایى در تلویزیون اجرا کردم و کنسرت‌هایى در تهران و بعضى شهرستان‌ها و نیز همراه با گروه‌هاى مختلفی که در آن وزارتخانه فعال بودند، کنسرت‌هایى در خارج از کشور براى معرفى موسیقى سنتى ایران اجرا کردم. تصور می‌کنم این کنسرت‌ها بین سال‌هاى 1347 تا 1352 بوده است.

در سال 1352 ازدواج کردم و درست دو ماه بعد از آن از طرف مرکز حفظ و اشاعه موسیقى سنتى ایران (وابسته به سازمان رادیو تلویزیون) که به ابتکار و مدیریت استاد دکتر داریوش صفوت پایه‌گذارى شده بود، به همکارى دعوت شدم و همراه با گروهى از موسیقیدانان مرکز، عازم سفرى به بلژیک و فرانسه براى اجراى کنسرت شدیم.

به این ترتیب همکارى من با مرکز حفظ و اشاعه موسیقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 که آخرین سال فعالیت حرفه‌اى من بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در این دوران در محضر استاد دوامى نیز با سبک اجراى تصنیف‌هاى قدیمى و آواز سنتى آشنایى پیدا کردم.

مجموعه فعالیت‌هایى که در این دوران انجام شد عبارتند از شرکت در سه جشن هنر شیراز، اجراى چند برنامه در تلویزیون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى کنسرت‌‌هاى متعدد در خارج از کشور.

در اواسط سال 1357 جهت شرکت در «فستیوال موسیقى آسیا»1 به دعوت «بنیاد ژاپن»2 به کشور ژاپن سفر کردم که شرح مفصل آن در «آواهاى موسیقیایى آسیایى»3 منتشر شده است.

در سال 52 ازدواج کردم و فرزندانم سارا، لیلا و دارا به ترتیب در سال‌هاى 53، 58 و 63 متولد شدند. اکنون دختر بزرگم ازدواج کرده و صاحب دو دختر است.

بعد از انقلاب، در سال‌هاى 57 و 58 و به هم ریختن وضعیت موسیقى ایران فعالیت موسیقى من به ناچار متوقف شد و با به دنیا آمدن فرزند دوم و سومم تمام توجه و وقت من صرف خانواده‌ام گردید. در سال 70 مرکز حفظ و اشاعه موسیقى سنتى مجددا از من دعوت کرد که در آن مرکز به خانم‌ها آواز ایرانى تعلیم بدهم. با توجه به این که خانم‌ها در هیچ کجا اجازه ابراز وجود در زمینه موسیقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر می‌رسید قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراین، همکارى با آن مرکز را بیفایده ندانستم و دعوت را پذیرفتم.

فکر مى‌کنم سه یا چهار سال با آن مرکز، که فضایش با فضاى قبلى بسیار متفاوت بود همکارى کردم و شاگردان زیادى در این مدت با موسیقى دستگاهى ایران آشنا شدند. به هر حال همکارى من با مرکز ادامه داشت، تا زمانى که براى اولین بار در سال 1995 میلادى با گروهى عازم سفر خارج از کشور شدیم و کنسرت‌هایى در اکثر کشورهاى اروپایى اجرا کردیم، که بسیار مورد استقبال هموطنان عزیز مقیم خارج از کشور قرار گرفت.

همکارى من با مرکز، پس از بازگشتم به ایران قطع شد و از آن پس به تعلیم خصوصى بانوان در منزل خودم ادامه دادم. از آن تاریخ (1995) تاکنون، سفرهاى خارج از کشور من براى شرکت در فستیوال‌هاى مختلف بین‌المللى و اجراى موسیقى سنتى ایرانى براى علاقه‌مندان خارج از کشور آغاز شد و ادامه یافت.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/11/5:: 7:55 صبح     |     () نظر

  از چپ به راست استاد حسین علیزاده /استاد کیهان کلهر/ استاد محمد رضا شجریان و همایون شجریان

می توانم به این صدا اعتماد کنم

            استاد محمد رضا شجریان می گوید : « در یکی از اجراهای خصوصیم تاجری کره ای نیز حضور داشت که در انتهای برنامه از او نظرش را در مورد برنامه پرسیدم و دن کره ای جواب داد : علیرغم اینکه کلمه ای متوجه نشدم ، ولی احساس می کنم که میتوانم به این صدا اعتماد کنم . و این جمله ای بود که خستگی یک عمر زندگی را از تن من بیرون کرد.»

ادبستان اردیبهشت 71 شماره 29

سرانجام به آموختن توفیق نیافتم

            من هر وقت آواز بنان را از رادیو یا تلویزیون می شنیدم ، منقلب میشدم و اشک می ریختم و روزی که به قزوین سفر می کردم، یک صفحه از صدای دلنشین او را با خود برداشتم تا یک تحریر او را تقلید کنم ، از تهران تا قزوین بیش از پنجاه بار آن را گذاشتم و سرانجام به اموختن آن توفیق نیافتم.

از نور تا نوا- محمد رضا شجریان

      

شاید خطای آن روز مرا ، گنجینه مختصری که بدست آمده جبران کند

محمد رضا شجریان می گوید : « تا آخرین روزهای زندگی استاد دوامی ، اغلب اوقات هفته را با ایشان بودم و یک روز در میان استاد را سوار اتومبیل کرده برای خرید یا گردش به خیابانهای شمیران می بردم. می توانم بگویم که در این مدت به شکل یک نیمه خانه شاگرد در خدمت او بودم. ایشان هم لطفی پدرانه و عمیق به من پیدا کرده بود، همه اسرارش را به من می گفت و هر وقت هم کار فوق العاده ای پیش می آمد ، تلفن میزد و احضارم می کرد. وقتی تلفن می کرد و من گوشی را برمیداشتم و سلام میدادم بجای جواب سلام می گفت : بلند شو بیا کارت دارم، یا مثلا وقتی عصر می آیی فلان چیز را بگیر وبیاور.
 در تمام مدتی که در کنارش بودم از استاد در باره موسیقی سئوال می کردم و او جواب میداد و گاهی خاطراتش را برایم بازگو می کرد. در خانه که بودیم دفتری داشتم که آموخته هایم را در آن می نو شتم اما هنگامی که در اتومبیل بودیم و من رانندگی می کردم ، این کار امکان نداشت و او هم در اتومبیل عادت داشت که تصنیفی را زمزمه کند و یا گوشه ای از ردیف را برایم بخواند. برای اینکه جواب سئوالهایی که در اتومبیل می پرسیدم فراموش نکنم و یا تصنیف ها و گوشه ها از دستم در نرود مجبور شدم یک ضبط صوت مخفی در اتومبیل کار بگذارم . ضبط صوت با یک کلید شروع به ضبط می کرد . استاد از این کار اطلاعی نداشت و من بسیار شرمنده بودم که چرا باید به اجبار دست به کاری بزنم که دوستم و استادم نمی خواهد. ولی نگرانی عمیقی داشتم که دیگر این موقعیت ها پیش نیاید و پاسخ سئوالاتم از بین برود . این نگرانی موجب شده بود که دست به این کار بزنم که هر وقت به آن فکر می کنم ، اگرچه نزدیک به بیست سال از آن روزگار می گذرد ، احساس شرمندگی می کنم. به هر حال این کار را مدام انجام میدادم و یک بار هم نگذاشتم عبدالله خان بفهمد حرفها و زمزمه هایش را ضبط می کنم . زیرا فهمیدن همان و سلب اعتماد شدنش از من همان . شاید خطای آن روز مرا ، گنجینه مختصری که از این راه برای آیندگان و پژوهندگان ثبت شده جبرا نکند و روح استاد شادمان گردد.»

 ماهنامه کلک ، دی 70- شماره 22

 

 

                                       

 

دستمزد شبی سی هزار تومان را رد کرد

            من از آقای شجریا ن این را دیده ام که سالهای قبل ، مدیر شکوفه نو حاضر بود شبی سی هزار تومان به ایشان بپردازذ که در کاباره آواز بخواند . ولی ایشان چنین پیشنهادی را نپذیرفتند و نخواستند که هنر خود را به مادیات بفروشند . در همان شرایط آقای شجریان خط هم می نوشت و شاید از طریق خطاطی امرا معاش می کرد.

مجله عنوان – شماره هشتم 15/3/73 مصاحبه با محمد موسوی

اگه اشتباه نکنم اولین کسی که لقب خسرو آواز ایران و به استاد شجریان داد مرحوم فریدون مشیری بود

خدا مشیری و رحمت کنه و طول عمر بده به استاد که الحق سزاوار چنین لقبی است.... 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/7/5:: 5:19 عصر     |     () نظر
  • با تو ای پنجه طلایی روحم آرامش گرفت                                             
  •  چشم حسرت بار من با ساز تو بارش گرفت
  • آشنا کن آن سر انگشتان خود با تار عشق
  •  قلب خونرنگم به سازت رنگ صد خواهش گرفت
  • پرده های قلب من با پرده سازش گریست
  •  هر زمان ققنوس عشق بر دست خود سازش گرفت
  • دل سپردم بر صبا تادر خراباتم برد
  •  آن ترنمهای رنگینت سر راهش گرفت
  • از سر انگشتان توصد شعله می آید برون
  •  تا پر پروانه از پژواک تو آتش گرفت
  • واژه ققنوس اگر یک واژه افسانه ایست
  •  ققنوس ما بهترین افسانه ها نامش گرفت
  • نیمه شب در خلوت تنهایی ام با پنجه اش
  •  همچو باران اشک چشم از این غزلخوانش گرفت
  • من کبوتر بودم وصیاد من ساز خوشش
  •  پیش چشمم دانه پاشید وسر بامش گرفت
  • هرچه رادرپنجه دارد میکند تقدیم دوست
  •  من نمیدانم چه درسی او زاستادش گرفت
  • من همی دانم که استادش بود دستان خویش
  •  خود همایون بود وسازش جای بیدادش گرفت
  • آن صدای دلربایش بوسه باران میکنم
  •  هرزمان در نیمه شب آهنگ فریادش گرفت
  • او بود شیرین تر از شیرین ومن فرهاد غم
  •  ای بنازم ناز شستش دست فرهادش گرفت
  • مزد دستان لطیف وپنجه نازش شکیب
  •  بوسه ای دزدانه از آن صورت ماهش گرفت
  •  
  •           

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/7/5:: 5:19 عصر     |     () نظر

 

استاد محمد رضا شجریان(سیاوش بیدکانی)

خواننده /آهنگساز/نوازنده/سازگر/خوشنویس

وی روز اول مهرماه 1319درمشهد ودر خاندانی چشم به جهان گشودکه هنر از هر سودر آن

موروثی بود.از یک سو پدر و جد پدری ضمن برخورداری از صوت دلنشین با ظرافت هنر آواز

آشنایی کافی داشتند. خاندان مادری نیز به هنر خوشنویسی مهر می ورزیدند.

علت محبوبیت این هنرمند را تعهد هنری وی می دانند.

......

شاید جالب باشه علت این اسم مستعار استاد و بدونین.

گویا پدراستادمعلم قرآن بودند و در آن زمان هنر آواز بین عوام نوعی مطرب گری محسوب می شده

استاد علاقه زیادی به هنر آواز داشتندو

.دست بر قضا با استاد ورزنده در مشهد آشنا میشن و وسیله

رفتن استاد به مرکز موسیقی آن زمان یعنی تهران مهیا می شه

وقتی استاد کار خودش دررادیو شروع می کنه خودش سیاوش بیدکانی معرفی میکنه که اگه پدرش

از رادیو صدای اونو شنید متوجه نشه که پسرش محمدرضاست و از این که پسرش به جای قرآن آواز می خونه ناراحت بشه...

خدا این هنرمند دوست داشتنی که هنر ش در مسیر کمال به ما کمک میکنه واسه ایران و ایرانی نگه داره والبته شجریان جاودانه است در آوازش.....


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/7/5:: 5:19 عصر     |     () نظر

استادجلیل شهناز


تولد:1300


اصفهان


استاد شجریان میگه جواب آوازی که از استاد شهناز شنیدم از هیچ نوازنده ای نشنیدم


یکی دیگه از اساتید میگه تار یعنی شهناز شهناز یعنی تار...


اگه تا حالا صدای ساز استاد و نشنیدید/که غیر ممکنه نشنیده باشید


حتما به این زخمه های این استاد گوش بدین

 


البته فقط تار استاد شنیدنی نیست.ایشون بر خلاف اینکه در اکثر سازها مثل


سه تار/پیانو/ویلون/ضرب/سنتور/ووو...تبحر استادانه دارند.

هرگز ادعای نوازندگی سازهای مختلف و نداشتند.استاد جلیل شهناز پیره تار ایران سالهای زیاد در کنار نی کسایی و آواز تاج چه شورها که آفریدند

چهار مضراب ها و بداهه نوازی های استاد شهره خاص و عام بوده و هست

اینا رو بهتون گفتم که خواهش کنم واسه سلامتی استاد دعا کنین...


 چون اایشون در شرایط جدا بد جسمی و روحی به سر می برند

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/4/4:: 12:3 صبح     |     () نظر

 

برای  خواندن مطالب قبلی و بیو گرافی و آلبوم تصاویر  اساتید دیگر  به  آرشیو  مراجعه فرمایید

مهندس همایون خرم


متولد:1309


بوشهر

 

زندگی درخشانش را به واسطه زحمات والدینش مخصوصا مادرش می داند.


از همان کودکی علاقه و استعدادهمایون به موسیقی در رفتارش مشهود بود.


چنانکه به تقلید از نوازندگان تارچوبی تهیه کرد وسیمی به آن بست و تاری برای خود ساخت و نواخت.


همایون به قدری به این سازش علاقه مند بود که هیچ گاه از خودش آنرا دور نمی کرد.


مادر همایون وقتی این شدت علاقه را می بیند یک ویلون به مبلغ دوازده تومان برای همایون خریداری می کند


... بعد 1 ماه از این تاریخ توسط یکی از بستگان به صبا معرفی میشود


وبه سلک شاگردان این بزرگ استاد در می آید


3سال پیش صبا ویلون مشق می کند.


پیشرفت خرم در این مدت به حدی بود که به پیشنهاد صبا در امتحان نوازندگی در رادیو شرکت می کند


وبه عنوان نوازنده 14 ساله در رادیو می نوازد


همایون در امر علم نیز سستی نکرده و بعد از طی مدارج گوناگون موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته مهندسی برق می گردد..


در پایان به چند اثر جاودانه از این استاد اشاره می کنم:


رسوای زمانه/تو ای پری کجایی/مینای شکسته/بگذر از کوی ما/اشک من هویدا شد/طاقتم ده/ساغرم شکست ای ساقی و...


امیدوارم این بزرگ مرد موسیقی همیشه تندرست باشد....


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/4/2:: 1:52 صبح     |     () نظر

استاد حسین تهرانی

7/12/1352-1290

در تهران به دنیا آمد. تهرانی تنبک می نواخت. در فعالیت ها و کارهایش تکنیکهای بسیاری در ساز تنبک پایه گذاری کرد. حسین تهرانی برای تنبک متد آموزشی تدوین کرد که در قدیم وجود نداشت. او یکی از اساتید مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران بود. اساتیدش حسین اسماعیل زاده، رضا روانبخش، مهدی قیاسی، کنگرلو، روح اله خالقی / ریتم خوانی/، ابوالحسن صبا /تکنیکهای تنبک/ بودند. در ادامه فعالیت هنری خود به رادیو رفت و در ارکستر رادیو به نواختن تنبک مشغول شد. او در مدرسه موسیقی وزیری نیز تنبک درس می داد. از شاگردانش می توان محمد اسماعیلی، هوشنگ ظریف، مهرورزان و جمشید شمیرانی را نام برد. او برای اجرای کنسرت با گروه حسین دهلوی به کشورهای دیگر رفت. همچنین کنسرتهایی با فرامرز پایور نیز اجرا کرده است

 

چه زجرها کشیدیم


 

            حسین تهرانی گفته : « ضرب گیر ، تو سری خور بود مثلا اگر با خواننده ای می رفتیم جایی ، من باید می رفتم ناهارم را جای دیگری می خوردم ! توی اتاق پیش مهمان ، ضرب گیر را راه نمی دادند. کسرشان می آمد . ضمنا باید نوکری ساز زن را بکنیم ، سازش را ببریم ، توی منزلش هم برویم، سبزی و گوشت بخریم ! در هر مجلسی هم ساز زن بالا می نشست و ما پایین اتاق . قدیمیها می دانند که من چه عرض می کنم . چه زجرها کشیدیم و چه تو سریها خوردیم تا حالا ضرب شده ضرب»


 

چهر های موسیقی ایران تالیف شاپور بهروزی

از امتحانات سربلند بیرون آمد

روزی مجلس جشنی در خانه یکی از محترمین ان زمان برپا بود و شخصیت های ادبی و هنری مهمی مانند فروغی ، ملک اشعرا ، بهار ، صبا ، حبیب سماعی و بدیع زاده در آن شرکت داشتند.
 بدیع زاده در این مجلس ، داستان حسین تهرانی و استعداد فوق العاده او را در ضرب نوازی با حضار در میان گذاشت و آنقدر از او تعریف کرد که فورا کسی را به دنبال حسین تهرانی فرستادند و به این ترتیب حسین تهرانی برای نخستین بار در چنان مجلسی با چنان اساتیدی روبرو شد، سازها کوک شدند و طبق معمول صبا و سماعی پیش در آمدی را شروع کردند و حسین نخستین آزمایش هنری خود را با دو استاد مسلم موسیقی و ریتم آغاز کرد . در آغاز کار ، چهره ساده و بی آلایش حسین سبب شده بود که کسی به او توجه نکند ولی پس از شروع چهار مضراب ، حضار کم کم متوجه شدند که با تنبک نواز چیره دستی روبرو هستند . صبا که از همان نگاه اول به استعداد حسین پی برده بود، از این آشنایی خوشحال بود . اما حبیب سماعی که خود ضرب می نواخت ، بی میل نبود سربسر حسین بگذارد . لذا ریتم را عوض کرد و حسین هم بخوبی از عهده آن برآمد و چون ساز و آواز تمام شد ، فروغی و بهار در باره ظهور هنرمندان نابغه ، از قشرهای ناشناخته اجتماع به تفضیل سخن گفتند. اما کار حسین تهرانی و صبا به اینجا ختم نشد و این آشنایی به دوستی و لطف و ارادت بسیار رسید.

روحش شاد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/3/29:: 5:10 صبح     |     () نظر

برای خواندن مطالب قبلی به آرشیو مراجعه فرمایید                                                                                                                                                                                     برای بهتر شدن کیفیت ارائه مطالب لطفا در بعد از خواندن مطالب نظر بدهید

به نام حضرت دوست، او که زیباست و خالق زیباییهاست


در این قسمت می خواهم در مورد یکی از خالقان زیبایی در زمینه مو سیقی بگویم، او که آخرین باز مانده خاندان هنر موسیقی ایرانی (خاندان آقا علی اکبر فراهانی) بود، آری استاد احمد عبادی

 

1285-1371

استاد روح ا... خالقی در کتاب سر گذشت موسیقی در مورد استاد عبادی چنین گفته است: احمد عبادی در سال 1285 متولد شده ، او فرزند میرزاعبداله استاد بی بدیل تار و سه تار است. خانه میرزاعبداله کانون گرم و محفلی بی ریا برای اهل هنر بود و احمد عبادی هنگامی که بیش از هشت سال نداشت در این محفل با فرا گرفتن ضرب، به ترانه های ضربی مو سیقی آشنا شد. احمد شروع به نواختن سه تار کرد که سایه پدرش از سرش دور شد و وی از تعلیمات پدر محرروم گردید ولی چون آتش عشق موسیقی در دلش شعله ور بود نزد خواهران خود مولود و مولوک که از تعلیمات پدر برخوردار شده بودند ، اصول نوازندگی را آموخت و به جایی رسید که در سن هجده سالگی سازش شنید نی بود. احمد عبادی نه تنها از لحاظ موسیقی و ذوق و قریحه نوازندگی جانشین پدر میباشد بلکه از جهت حسن خلق و ادب و مهربانی بهترین یادگار میرزا عبداله است.خانه ی دلِ یاران از مهر و محبت وی آکنده است، هنگامی که انگشتانش روی پرده های سه تار به گردش در می آید و ناخن پُر قوتش آهنگ ساز را به گوش می رساند ، قلب آدمی در سینه می تپد و نغمه های دلپذیرش هزاران خاطرات شیرین را از جلوی دیدگان شنونده میگذراند که هیچ هنری را این همه تأ ثیر شگفت انگیز نیست

اما در مورد نحوه نوازندگی استاد عبادی باید گفت که سبکی کاملا متمایز نسبت به اساتید و گذشتگان خوی در نوازندگی دارد که ساخته و پرداخته ذوق هنری سرشار این بزرگ مرد موسیقی ایران میباشد. در نوازندگی سه تار میتوان به سبک استاد صبا و استاد یوسف فروتن و استاد عبادی اشاره کرد که سبک استاد عبادی متمایزتر از دیگر سبکها میباشد و این امر به آسانی قابل تشخیص است

 

 

سه تار ناصرالدین شاه و استاد عبادی

یکی از سه تارهایی که مورد علاقه استاد عبادی بود سه تار ناصرالدین شاه قاجار بود که برحسب تصادف به دست عبادی رسید و داستان جالبی دارد از این قرار که : در سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا ، یکی از ایرانیانی که به اروپا رفته بود و با خود سه تاری به فرانسه برده بود ، آن را با خود به ایران آورد و به یکی از نزدیکان خود بخشید . یکی از شاگردان میرزا عبدالله فرزند خوانده کسی بود که سه تار را از ناصرالدین شاه دریافت کرده بود. وی آموختن سه تار را نزد میرزا عبدالله شروع کرد ولی بعد از مدتی دنباله تعلیم را رها کرد . در حدود چهل سال پیش هنگامی که وی صاحب نوه و نتیجه شده بود و گرد پیری بر سر ورویش نشسته بود . پیچ رادیو را باز کرد و صدای سه تار عبادی را شنید . وی که بیاد استادش میرزا عبدالله می افتد به دامادش می گوید : من هنگامی که سه تار این نوازنده را از رادیو میشنوم بیاد استاد بزرگوارم میرزا عبدالله می افتم . داماد او که با عبادی آشنا بود خنده ای می کند و می گوید : اتفاقا نوازنده ای که صدای ساز او را می شنوید پسر میرزا عبدالله است . این شاگرد سابق سه تار می گوید : سه تاری دارم که میل دارم این سه تار را بیاد درسهایی که از میرزا عبدالله آموخته ام به پسرش هدیه کنم . وقتی این سه تار بدست عبادی رسید ، پس از مرمت سیم و پرده های آن به نواختن آن مشغول شد . عبادی در این مورد می گفت : پیش از آنکه زخمه بر سیم آن سه تار بزنم ، مدتی به فکر فرو می روم و از بازیهای تقدیر و روزگار تعجب می کنم که چگونه این ساز نفیس بعد از این مدت طولانی بدست من رسید

 

احمد عبادی – حسین ملک

دو نفر کم ، سه نفر زیاد!

            احمد عبادی گفته: « یکبار از طرف هنرهای زیبا ، با حسین ملک به پاریس ، برای شرکت در کنگره موسیقی بین المللی ، دعوت شدیم . در این کنگره هنرمندانی از اکثر کشورهای دنیا شرکت کرده بودند . تماشا گران بقدری زیاد بودند که من واقعا دچار وحشت شده بودم و فکر میکردم چگونه صدای سه تار من به گوش این جمعیت چند هزار نفری خواهد رسید . حتی شب قبل از اجرا به ملک گفتم : بهتر است آبروی خود را نبریم و از زدن سه تار منصرف شویم . چون به هیچ وجه فکر نمی کردم ، این ساز کوچک من بتواند مورد توجه قرار گیرد و در همان حال بیاد حرف پدرم افتادم که می گفت : دو نفر برای شنیدن سه تار کم است و سه نفر زیاد . به هر حال برنامه من شروع شد و من سه تار زدم . در تمام مدت اجرا ، نفس از کسی برنمی آمد . وقتی کنسرت بپایان رسید چند بار به درخواست مردم ، برنامه من تکرار شد و بعد تماشاگران به صحنه ریختند که از من امضا بگیرند . این موضوع، اشک به چشمان من آورد و به این فکر افتادم که چرا مسئولان امور توجه ندارند که این ساز دارد کمکم از بین میرود و هیچ اقدام جدی برای حفظ آن صورت نمی گیرد.»

 

چهره های موسیقی ایران تالیف شاپور بهروزی

 

خوشا به سعادت عبادی!

             جد آقای عبادی ، علی اکبر خان فراهانی است او عادت داشت بعد از نماز صبح ، سوره یاسین را با صوت خوش بخواند . در مورد خصوصیات علی اکبر خان خاطره ای است و آن این است که شبی در همسایگی شان مشاجره ای پیش آید و او بعد از نماز صبح عوض اینکه سوره یاسین را بخواند تار را برمیدارد و ساز می زند . مردم شنیدند که استاد سوره یاسین را با تار می زند و همان شب هم ایشان رحلت می کند . باید راهی پیدا کرد بسوی خالق هنر ، وقتی استاد عبادی نماز می خواند و قنوت می گرفت ، حالت روحانی خاصی داشت . این حالت استاد چنان در من اثر کرد که من پرسیدم و ایشان جواب دادند که از خداوند می خواهم به اهل هنر کمال و تکامل ببخشد . واقعا خوشا به سعادت عبادی!

 

ماهنامه روزگار وصل اردیبهشت 73 شماره 5 مصاحبه با علی تجویدی

 

روحش شاد

آقا علی اکبر خان فراهانی جد پدری استاد عبادی 

میرزا عبدالله فراهانی پدر استاد عبادی

 

استاد علی اکبر خان شهنازی فرزند آقا حسین قلی فرزند آقا علی اکبر خان فراهانی /پسر عموی استاد عبادی/

 

 

مرحوم عبادی در کنسرتی که به سرپرستی فرامرز پایور و آهنگسازی خودشان قطعاتی را در ماهور اجرا کردند..


 

استاد عبادی در این اجرا ایستاده ساز زده اند


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/3/20:: 3:19 صبح     |     () نظر

 

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی       چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

استاد ابوالحسن خان صبا

سال تولد:1281

وفات:1336

محل تولد:تهران

پدرش ابو القاسم کمال السلطنه فرزند محمد جعفر خان صدر الحکمافرزند محمود خان صبا شاعر و نقاش دوره ناصری بود. محمدخان صبا نیز خود نوه فتحعلی خان صباملک الشعرای دربار فتحعلی شاه قاجار بود که علاوه بر شاعری بر شهرهای قم و کاشان حکومت می کرد.کمال السلطنه پدر ابوالحسن شغل طبابت داشت و از مردان فاضل و هنر دوست و اهل ادب بود و علاقه فراوانی نسبت به موسیقی ایرانی داشت. او ساز سه تار را بسیار شیرین می نواخت و ابوالحسن مشق این ساز را نزد پدر آغاز کرد .همه استادان بزرگ موسیقی ایران بعد از صبا این مطلب را اذعان کرده اند که صبا به حق مصداق این شعر سعدی است: صبر ایوب بباید پدر پیر فلک تا دگر مادر گیتی چو تو فرزندبزاید

خدا روح او را قرین رحمت خود کند

صبا شاگردان بسیار عزیزی را برای اعتلای موسیقی ایران تربیت کرده که از آن جمله انداستادپایور/استاد همایون خرم و مرحوم استاد حسین تهرانی(حسین تهرانی می گفت:من از صبا ضرب شناسی آموختم)وبسیاری دیگر از استادان بزرگ موسیقی کلاسیک ایران.....

مرحوم محمد حسین شهریار شاعر والای ایران رابطه وصف نشدنی باصبا داشتند وبعد ازاوشعری بیادش گفته اند که ذکر مینمایم

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی/چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی /چه بلارفت که خاکسترخاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را/که خود از رقت آن بی خودوبیهوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی دلها همه گوش/چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست ولیکن گل من/نه گمان دار که رفتی و فراموش


تاابدخاطر ماخونی و رنگین از توست/توهم آمیخته با خون سیاووش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو/نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

 آرزو داشتم مثل درویش خان سه تار بزنم

             هفت ساله بودم ، شبی مرحوم پدرم از من خواست تا سه تارش را از گنجه ، بیرون بیاورم. اتفاقا سه تار ، سیم زرد نداشت، پدرم پس از انداختن سیم ، برای کوک کردن ، فاصله چهارم را بصدا در اورد. آن شب هرچه خواستم در خدمت پدر دستی به سه تار برسانم به سختی نهیب خوردم تا صبح فرا رسید و من دزدکی سه تار را برداشتم و همان فاصله چهارم را بصدا در اوردم ، پدرم که ناظر جریان بود ، مرا نزد مرحوم درویش خان برد و از همان روز آرزو می کردم مثل او سه تار بزنم و معروف گردم. بعدها نزد استادان مختلفی رفتم.

ابرار هنری سال – فروردین 76 – ابولحسن صبا

من در میان شاگردان همدوره خود مبصر کلاس بودم . و میدانستم که مشکلات مالی گریبانگیر هنرمندان است از جمله استاد خودم صبا. در خفا و بدون آنکه بویی ببرد ، روزی به هنرمندان پیشنهاد کردم که مبلغی بصورت همت عالی داوطلبانه بپردازند تا به نحوی که به استاد برنخورد به ایشان تقدیم نماییم . این پیشنهاد مورد قبول و استقبال هنرجویان قرار گرفت و مبلغی که شاید حدود بیست و پنج تومان بود جمع آوری شد که این مبلغ آن زمان پول کمی نبود . من پول را در پاکتی قرار دادم و قبل از آنکه استاد به کلاس وارد شود ، طی یادداشتی به عنوان هدیه ناقابل هنر آموزان روی میز استاد نهادم . استاد ی که جابجایی و کوچکترین حرکات انگشتان را روی سیم های ویولن از دور میدید و از نظر او مخفی و پنهان نمی ماند ، روزهای بسیاری آن پاکت روی میز او بود و همچنان از روی میز تکان نمی خورد و گویی استاد گفته بود که روی آن میز را هم نظافت و گرد گیری نکنند تا آن پاکت و محتوای آن به همان حال باقی بماند زیرا پس از روزها ، خاک بسیاری روی میز نشسته بود و احتیاج به نظافت داشت و این می رساند که استاد غیر از درس موسیقی که به شاگردان می داد ، درس اخلاق و بزرگ منشی و علو طبع را می آموخت و آن این بود که ، درست بود که هر یک از شاگردان مبلغ ناچیزی بعنوان شهریه می پرداختند ولی استاد پول دیگری ، تحت هیچ عنوان نمی پذیرفت و به همه ما آموخت که ارزشهای والای هنرمند را نمی توان با مسائل مادی آلوده ساخت و  آن را با پول خرید.  

گلهای جاویدان ، گلهای رنگارنگ به نقل از رضا رحیمی

 

تا که بنوازد؟!


            از صبا پرسیدند : فلوت بالاتر است یا پیانو؟ گفت : تا که بنوازد؟!  


ماهنامه ادبستان شماره 44 – مرداد 72


درویش را داخل جعبه کردم!


             روزی من و صبا به درخواست همسرشان برای خرید سبزی و میوه وسایر مایحتاج زندگی به خیابان ناصرخسرو رفتیم در بازار ، درویشی مشغول خواندن مثنوی بود که توجه استاد صبا را به خود جلب کرد . هم چنان که او می خواند صبا از جیب بغل خود دفتر و قلمی در آورد و مشغول یادداشت کردن  شد که فکر می کنم هم اشعار را نوشت و هم نت برداری کرد . آن قدر خواندن و تماشای درویش و نت برداری استاد طول کشید که ایشان فراموش کردندکه برای خرید اجناس مورد لزوم منزل و نهار آمده ایم . بهر حال قدری از ظهر گذشته بود که به منزل برگشتیم . خانم استاد گفتند: چون دیر آمدید ، امروز نهار هم دیر آماده می شود . تا آماده شدن نهار ، استاد به اتاق مجاور رفت که پس از چند لحظه مشاهده کردم همان آهنگی را که درویش می خواند از ساز استاد مترنم است. استاد صبا از من پرسید : حتما دنبال درویش می گردی؟ گفتم : بلی! استاد گفت : درویش را داخل این جعبه کردم و اشاره به ویولن نمود.


مردان موسیقی سنتی و نوین ایران به نقل از محمد طغیانیان دهکردی


صبا و مرشد زورخانه


             روزی با صبا از اصفهان به تهران می آمدیم . به عللی ناچار شدیم در قم پیاده شویم . پس از چند قدم راهپیمایی ، ناگهان صبا ایستاد و گوشش را متوجه جهتی کرد که صدای آواز و ضرب مرشد زورخانه ای از آن جهت شنیده میشد. ناگهان گفت: عجله کن . و ما پس از چند لحظه به زورخانه رفتیم . صبا رفته بود ببیند که مرشد زورخانه ، اشعار ضربی را چگونه با ضرب زورخانه جفت می کند؟ و نیز مرشد ، قطعه ضربی را که در شوشتری – منصوری می خواند ، چه توجه خاصی به تمام گوشه ها و دقایق شوشتری – منصوری داردو از این گوشه ها چگونه بهره گیری می کند.  


ادبستان آذر 70 – شماره 24 – منوچهر جهانبگلو


از چهل استاد درس گرفتم!


            یک روز به  صبا گفتم : چرا هیچکس مانند شما نمی تواند نوازندگی کند؟ اول طفره رفت ، اما یکدفعه احساس کرد که محرم هستم و حرفش را حمل بر غرور و تکبر نمی کنم . گفت : راست  می گویی ! نه ! هیچکس نمی تواند مانند من بزند باید تک تک آجرهای این خانه زنده شوند و گواهی دهند که من هم هر روز عمرم از بام تا شام مانند یک عاشق بیش از دوازده ساعت ساز زده ام  و رنج کشیده ام . من این آرشه های فرنگی را به ایرانی تبدیل کردم. بعد گفت : اینهم کافی نیست. من از چهل استاد مسلم درس گرفتم!  


ادبستان- مرداد 69 شماره 8 – استاد قنبری مهر

 

 

 

 

منتظر مرگ بودیم!


 

            در اولین سفری که به دعوت کمپانی سودا به همراه صبا عازم حلب و بیروت شدیم ، بعد از اقامت کوتاهی در بغداد با یک ماشین که راننده آن مرد عربی بود ، بطرف شام حرکت کردیم و برای رسیدن به این مقصد می بایست از صحرای شام عبور کنیم. در این راه تا رسیدن به مقصد هیچ آبادی و شهری قرار نداشت . راننده عرب چون از صحرا و وضع آن بی اطلاع بود تا نزدیک غروب در حدود ده، دوازده ساعت ، صحرای شام را طی کرد . نزدیک غروب در محلی از صحرا قرار گزفتیم که نه راه پس داشتیم و نه راه پیش . گم شدن در صحرا در آن موقع که صحرا مثل دریا و اقیانوس می باشد، حکم مرگ دارد و راننده عرب راه اصلی را به علت بی اطلاعی گم کرده بود و این برای ما مساوی مرگ بود . در وسط صحرا جنبنده ای پیدا نمیشد، جز خار مغیلان که غذای شتران است . من و صبا و دیگر همراهان مدت 4 شبانه روز در آن محل نامشخص  ویلان و سرگردان ، منتظر رسیدن مرگ بودیم ، ولی بخت ما یاری کرد و بالاخره در چهارمین روز سرگردانی در حدود ساعت 12 شب صبا که از ما ، باهوشتر بود گفت : صدای حرکت ماشینی را میشنوم و گوش خود را به زمین گذاشت و دوباره گفت : صدای حرکت ماشین را حس می کنم و در همان لحظه روزنه کوچکی از امید به گوشه چشم ما باز شد . بعد از چندی که هوا روشن شد ، خود را به سرعت به ماشین بزرگ رساندیم . همگی شاد و شنگول شدیم . صبای مرگ به چشم دیده و به جان امده وسط  صحرای شام ویولون را برداشت و در سه گاه در آمدی کرد و من نیز حال گمشده خود را باز یافتم  و در همان مایه و در همان حال غزل زیر را خواندم .

 

                 مشتاق بندگی و دعا گوی دولتم                 باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم 

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش   در عشق دیدن تو هواخواه غربتم


معلوم است که وسط  صحرای شام با غزل حافظ و ساز صبا چه عالمی پیدا کردیم . آنگاه همگی سوار اتوبوس صحرایی شدیم و من در کنار صبا نشستم و بعه صبا گفتم : چهار مضرابی که وسط صحرا زدی بداهتا زدی ، یا سابقه داشت؟ گفت : مختصری در مغزم بود و چندان بی سابقه نبود . گفتم : چهار مضراب خوبی بود . یادداشت کن تا از خاطرت محو نشود تا به موقع خود ضبط کنیم . گفت : این چهار مضراب را من « زنگ شتر » نام گذاشتم  که چندی است در خاطر دارم و به شاگردان خود تعلیم میدهم و بلافاصله توی اتوبوس قوطی سیگار خود را در آورد و روی قوطی سیگار ، چهار مضراب را نوشت و این همان زنگ شتری است که صبا در صفحات کمپانی سودوا آن را ضبط کرده و روی صفحه نوشته به یاد غزاله( نام دختر صبا ) و اکنون پس از سالها این چهار مضراب به چند رقم با ارکسترهای گوناگون ضبط شده و در واقع تمرین نوازندگان سازهاست.


مردان موسیقی سنتی و نوین ایران به نقل از سید جواد بدیع زاده

 

   

  


 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سیدمحمدعلی میرآقازاده حسینی 85/3/19:: 3:40 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5      >