در بیابان سکوت/
ز پی اش من گشتم/
/یا فت نشد/
در چمنزار خیال/
به پی اش من رفتم/
یافت نشد/
به هوا داری گل رو به سوی نغمه شدم/
او که نخواند هیچ/
زود پرید/
رفت ودگریافت نشد/
در بیا بان وجود/
گرگی ازدور بگفت/
سوی من نیست برو راه دگر/
زودجهید/
رفت و دگریافت نشد/
/عاشقی بد دردی ست/
سوی هر کس که روم نیست خبر/
نیست اثر/
عاشقی بد رنجی ست/
رنگ دل بد رنگی است/
زین سخن عشق دمید/
ودلم زود تپید/
ودگر اوکه نبودهیچ/
دلم یافت نشد !/
ققنوس5/2/82
کلمات کلیدی:
گفتیم:تواز خورشید آمدی.ازناتوانی چشمم در درک نور حضورت فهمیدم/وازگرمای وجودت فهمیدم.چراغ را در بی خردی خود کشتم.وخود را در نور تو کشتم.
که تو نور آفتاب و من تاریکی خاک/از سنگ وفرسنگ/از نه آبی و نه دریا/نه خوبی ونه تو/وتوعشق وتو من و تو غم/وتو بی کینه ای دلتنگ.
گفتم هین!این من باید بگویم که عاشق شدم ونفسم برید./در شرجی آفتاب نگاهت/
گفتیم هان!عشق نفس است پس چون نفس برید/
وگفتیم:پندی...
بخوان اگر نفس نمانده است!
بمان اگر عمری نمانده است!
نویس اگر شعری نمانده است!
وگریه ای اگر راز در چشم بی اشک مانده است///.
عاشق شدی؟!
دور باد.
(ققنوس)
کلمات کلیدی: